D
نوشته شده توسط : سولماز

به حدی کمال رسیدم

وقتی اس‌ام‌اس میاد قبل از اینکه بازش کنم حدس می‌زنم تبلیغ چیه

بعضی وقتا هم غافل‌گیر می‌شم و تبلیغ یه چیز عجیبه !



:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز

بعد از دمپایی خیس ، آدمی که حرف میبره و میاره چندش ترین چیز این کره خاکیه !



:: بازدید از این مطلب : 31
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز

دوست من :

مرد بودن به گریه نکردن نیست ، به گریه ننداختنه



:: بازدید از این مطلب : 21
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز

ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ :
- ﺳﻼﻡ
- ﺳﻼﻡ
- ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺑﯿﻦ ؟
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻄﻮﺭﯾﻦ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻧﯿﻦ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
- ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ … :|
.
.
ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ :
- ﺳﻼﻡ ﭼﺎﮐﺮﻡ
- ﺳﻼﻡ ﻣﺨﻠﺼﻢ



:: بازدید از این مطلب : 32
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
چه ساده خیس شدند همان چشمانی ک تو گفتی اسمان را ب زمین می اورم اگر بارانی شوند...
راستی از خانوم های فامیل شنیدم اسمانی شده ای...
انجا هوا چطور است؟
میخاهم چشمانم بارانی شوند تا اسمان را ب زمین بیاوری و من تورا در این جهنم ک نام زمین بر ان نهاده اند ببینم....ولی دیگر ابری در اسمان چشمم نمانده ک بارانی کنم این دو گوی کدر شده ی قهوه ای را...
.
.
.
.
حکمتش چیست خدا؟؟؟؟؟؟
میخواهی بشکنی قبلش کور و کرم کن تا نبینم و نشنوم... من طاقتش را ندارم



:: بازدید از این مطلب : 27
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز

حکمت.....

دوست من اینجا دنیاست....سرزمین من و تو و آنهایی که میشکنند قلبت را...

اما اینجا دنیاست...

اینجا دنیاست همان جایی که جای اشرف مخلوقات است...

همان اشرفی که تمامیه ی آفرینندگان به او سجده کردند....

اما کجاست عقلی که فرمان دهد و دلی که مدیریت کند...

کجاست وجدانی که به درد آید...

اینجا دنیاست..

همان جایی که جبر حکم میکند...

اینجا دنیاست..

همان جایی که آزمایش می شوی...

اینجا دنیاست...

همان جایی که اختیار در دست توست...

اینجا دنیاست...

همان جایی که میکشند تا زنده بمانند..میشکنند تا شکسته نشوند..از دور حذفت میکنند تا حذف نشوند...

اما تو باش و وجدانت...

بگذار آنها بشکنند و حذف کنند و ...

بگذار آنها نا حقی کنند..

بگذار آنها بهانه بیاورند..

اما تو باش و وجدانت..

بگذار آنها ...

دوست من ما هم خواهیم رسید به جایی که باید...

فقط صبر کن...

صبر..

صبر..

حکمت فقط آزمودن است و بس..

رها..




:: بازدید از این مطلب : 25
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز

در آستانه­ی زدن به زیر هر چیزی که ممکن است بشود زد زیرش ، هستم ،


شاید مشکل روانی دارم ، شاید روانی شدم ، در کل ظرفیت قبل را ندارم ،


می­ترسم به این شرایط عادت کنم ، شرایط سکوت ، شرایط بی صدایی ،


تنها صدا،صدای خودت در سرت باشه.



:: بازدید از این مطلب : 34
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
جعفر رضایی متولد ۱۳۵۶ لیسانس اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران سال ۱۳۸۰ عاشق دختری بنام مریم شد و چون وضع مادی جعفر خوب نبود پدر مریم با ازدواجشان مخالفت کرد...

پنج سال تمام جعفر و مریم برای رسیدن به هم تلاش کردن. سال ۸۵ مریم خود کشی کرد و جعفر دیوانه شد. اکنون دو چشم جعفر کور شده و به هرکی میرسه میگه هفته دیگه عروسیشه همه رو دعوت میکنه !
به افتخار این عـــشــق


:: بازدید از این مطلب : 24
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز

امشب 

دلم

کمی 

مرگ 

میخواهد



:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1395 | نظرات ()